نشلجي

نشلجي

فرهنگي، ديني و قرآني

در نـجـف اشـرف شخصي به نام قاسم بود كه به فسق و فجور شهرت داشت . وي با تمام اين اوصاف ، ارادت و محبت خاصي نسبت به مرحوم قاضي داشت . او همواره در كـمـيـن مرحوم قاضي مي نشست تا وقتي آقا آمد، به وي سلام كند، مرحوم قاضي هم همواره قـاسـم را مـشـتـاقـانـه نـصـيـحـت مـي كـرد و بـه وي مـي فـرمـود كـه حـتما نماز بخواند و اعـمـال شرعي را به جا آورد؛ ولي متاسفانه قاسم به اين حرفها عنايت نشان نمي داد؛ اما از درون بـه مـرحـوم قـاضـي مـحـبـت احـسـاس مـي كـرد. چـنـديـن سـال بـديـن مـنـوال گـذشـت و چـون مـرحـوم قـاضـي مـشـاهـده نـمـود كـه در قـاسـم زمـيـنـه تحول وجود دارد، به وي فرمود: قاسم ! تو اين همه نسبت به من ابراز محبت مي كني ؛ مـردانه به من قول بده كه به يك دستور من عمل كني ! مرحوم قاضي وقتي از قاسم قـول گرفت ، به وي فرمود: امشب حتما براي خواندن نماز شب بيدار شو. قاسم بـه وي گفت : سيدي ! اولا من معمولا تا دير وقت در قهوه خانه به سر مي برم و ديگر نـمـي تـوانـم نـيـمـه هـاي شـب بـلنـد شـوم . ثانيا من اصلا نماز نمي خوانم و شما به من سفارش نماز شب مي كنيد! مرحوم قاضي به وي فرمود: نگران نباش ، هر ساعتي كه نيت بكني ، تو را از خواب بيدار خواهم كرد. اين فرمايش مرحوم قاضي حاكي از اين نيست كه نيمه هاي شب بيايم در خانه ، بلكه تصرف ولايي در كار است . قاسم در همان ساعت مـعـهـود بـا حـالتـي عـجـيـب از خـواب بـيـدار مـي شود و به قصد وضو گرفتن به حياط مـنـزل مـي رود؛ امـا بـه مـحـض ايـنـكـه چـشـم قـاسـم بـه آب مـي افـتـد، انـقـلاب و تـحـول عـجـيبي در سايه تصرفات مرحوم قاضي در وجود قاسم به وجود مي آيد و همين قاسم كه به فسق و فجور مشهور بود، از اوتاد و زهاد نجف مي گردد و كار به جايي مي رسد كه مردم باقيمانده چاي وي را به عنوان تبرك و شفا مي خوردند......

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: شنبه 21 دی 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

CopyRight| 2009 , nashalji.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com